برخوردهای دوگانه و متناقض غرب در برخورد با جنبشهای تکفیری، تردیدها و پرسشهای زیادی را به وجود آورده است؛ از زمان استثمار افغانستان در اواخر دههی هفتاد گرفته تا جنگ با تکفیریها در جزیرهالعرب در دههی نود و پس از آن جنگ با تکفیریها در افغانستان در سال ۲۰۰۱ و در عراق پس از جنگ سال ۲۰۰۳ تا استثمار سوریه در ۲۰۱۱ و اکنون که با تجربهی مبهم داعش روبهرو هستیم.
ریشهی این تردیدها و تعدد دیدگاهها در واقع برمیگردد به بازگشت این تحلیلها به نمونههای ذهنی جامد و نسبی که نمیتواند انعطافپذیری و جزءنگری و عملگرایی عقل غربی را جمع کند و از سوی دیگر، قرار گرفتن پیدرپی جنبشهای تکفیری در جبههی غربی موجب شده دشمنان تکفیریها، آنها را به مزدوری و نوکری متهم کنند و البته این سخنی درست است، اما براساس یک سیستم کنترلیِ غیرمستقیم. این بهخاطر سستی ایدئولوژی و استراتژی این گروههاست و همچنین بهخاطر حساس بودن فضای حضور آنها و فضای موجود علیه جهتگیری آمریکایی تا چه رسد به همپیمانی با آمریکا. تمام اینها اموری است که با تأمل در این روابط از سال ۱۹۷۹ تاکنون فهمیده میشود. عامل دیگری که این تردیدها را تقویت میکند، این است که تکفیریها خیلی ناامیدانه از هرگونه اتهام به خود در مورد رابطه با آمریکا یا هرکدام از کشورهای وابسته به آمریکا دفاع میکنند